من همان روز آخر اسفندم...


دوستت دارم را به لاله گوش هایت بیاویز.../که هر کلام دیگری/شنیدنش حرام است به تو... دچار خواستن توام می دانی یعنی چه؟!/ می خوابم که دوستت داشته باشم/ بیدار می شوم که دوستت داشته باشم/ نفس می کشم که دوستت داشته باشم/ با این همه/ روزمره نیستم/ در تکرار توست که نو می شوم.../ من همان روز آخر اسفندم/ که هر روز تحویل می شوم به تو/ همیشه بهارم/ بهارم با تو و دوستت دارم    


  


کامران فریدی


بخاطر نفس حق می جنگیم


مادرها! پدرها! خواهرها! برادرها! آنچه را که می گویم بشنوید. به آنچه می شنوید بیندیشید و اگر اندیشه هایتان را موافق عقل و عدل دانستید، ترکم نکنید. تنهایم نگذارید، به من پشت نکنید، که من کوچک شما هستم و بزرگ "ریگ". که من با حضور شما طوفان اعظمم و بی حضور شما هیچ در هیچ.

از این پس، کار ما، جنگیدن با جهان زمان است. کوچکیم و ادعای بزرگی کرده ییم، فقیریم و ادعای بی نیازی، ضعیف و ادعای قوت.

گفتم که کار ما، جنگیدن با جهان خواهد بود؛ چرا که هلند متحد انگلستان است، انگلیستان متحد فرانسه، اسپانیا و پرتغال_ البته به هنگام بلعیدن ما چنین اتحاد سیاهی پدید می آید، و جملگی ایشان دست در دست هم می نهند و قصد ستم می کنند. عثمانی ها، از آن سو با ملت ما سر جنگ دارند، عرب ها از این سو قصد تهاجم.

...به خاطر رسیدن مسلم به پیروزی نمی جنگیم، بخاطر نفس حق می جنگیم. سلامت روح ما مسئله ماست و نشاط حاصل از این سلامت ، نه وصل محتوم و جشن بزرگ.

...همرزمان من! قیمت بنای بلند آزادی از قیمت نان و آب بسیار بیشتر است. این رزم دائم را تحمل کنید تا آنگاه که بیگانه بداند که دیگر به امید فروریختن این بنا نباید بنشیند...

میرمهنای دوغابی/بر جاده های آبی سرخ