جرعه هایی از "سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار"-1
کتاب "سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار" رو حتما بخونید. فوق العادس. جدا از نثر شاهکار مصطفی مستور که آدمو سحر میکنه، ویژگی خاص این کتاب پاورقی های معرکه و استثنایی اونه که خیلی عالی از آب دراومده. چند بخش کوتاه رو از کتاب برا خودم نوشتم که به مرور میذارمش اینجا. اگه اشتباه نکنم مطلب پیش رو اولین پاورقی کتابه:

"سال ها پیش در یک کتاب وحشتناک خوانده بود فاجعه نه ساده است و نه ناگهانی. یعنی هم ترکیب چند چیز است و هم ذره ذره اتفاق می افتد. در کتاب نوشته شده بود معمولا چند چیز باید بهم بچسبند تا فاجعه ای رخ دهد. نوشته شده بود از این نظر فاجعه مثل خوشبختی است. در خوشبختی هم چند چیز باید همزمان اتفاق بیافتد تا کسی خوشبخت شود. پول تنها کافی نیست، عشق تنها کافی نیست. شهرت تنها کافی نیست. اما اگر همه اینها با هم باشند، شاید بشود گفت کسی خوشبخت شده است. از نظر نویسنده، تنها تفاوت آنها شاید این باشد که در خوشبختی انگار چیزها خیلی ضعیف بهم چسبیده اند و هر لحظه ممکن است از هم متلاشی شوند اما در فاجعه اگر چیزها بهم چسبیدند دیگر هیچ وقت از هم جدا نمی شوند؛ چون وقتی اتفاق افتاد دیگر نمی توان آن را به حالت اول برگرداند. نویسنده نوشته بود وقتی لیوانی شکست، دیگر شکسته است. وقتی چیزی سوخت دیگر سوخته است. وقتی کسی روی سرسره رفت، دیگر باید تا آخر شیب پایین برود. برگشتی در کار نیست. برای همین است که از نظر نویسنده کتاب، هر خوشبختی همیشه در معرض فروریختن و تبدیل شدن به فاجعه است اما فاجعه ها هرگز تبدیل به خوشبختی نمی شوند، حتی شاید شدت شان بیشتر هم بشود یا همانطور ثابت باقی بمانند اما بهرحال از بین نمی روند. بهمین دلیل روز بروز به فاجعه ها اضافه می شود و از خوشبختی ها کم می شود. بعد نویسنده به عنوان نمونه ای شایع از تبدیل یک خوشبختی به فاجعه، با دقت شرح داده بود که چطور عشق ها اول تبدیل می شوند به دوست داشتن های ساده، بعد به بی تفاوتی و گاه به نفرت و در نتیجه خوشبختی موقتی مثل عشق تجزیه می شود به یک فاجعه ماندگار. توی کتاب نوشته شده بود فاجعه مثل این است که به کسی چند گلوله شلیک کنیم؛ به طوری که گلوله آخر _ به عنوان تیر خلاص_ توی شقیقه اش شلیک شود..."
...........................
بی ربط نوشت: نمی دانم توی آن نامه ها و ایمیل ها چه نوشته ای، اما هرچه باشد نمی خواهم بخوانم شان.این طوری راحت ترم. این طوری کمتر رنج می کشم. اگر توی آن ها بمب گذاشته باشی یا گل رز، من نه گل رز را می خواهم نه بمب را... م. مستور
پایان قصه های بهاران مبارک است/آغاز فصل سرد زمستان مبارک است/این رای ها که رمز فرج را نشانه رفت/بر حلقه های فکری پنهان مبارک است/آمد دوباره موسم نسیان آن امام/این موج خشم و حمله به ایمان مبارک است/شب های تار و کلبه بی نور مومنان/منع سخن ز حجت یزدان مبارک است/اما حقیقت است امامی که غائب است/شاهد میان خیل شهیدان مبارک است