تهران، این کلان شهر بی در و پیکری که روزی قرار بود ام القرای جهان اسلام باشد، کابوس واره ای شده است که مردمانش، گر چه در بیان ذمّش سنگ تمام می گذارند لکن، هرگز فکر گسستن رشته تعلق از آن نیز از مخیله شان عبور نمی کند.

این شهر مدرن زده، صورتی دارد همچون سیرت مردمانش و ظاهری دارد چون باطن ساکنانش. شلوغ، بی رحم، عجول و البته، پر از دروغ.

بدین رو، هیچ عجب نیست اگر جوانکی را ببینی که در دهه اول محرم، بر پشت ماشینش برنگ سرخ "یا حسین" نوشته و در همان حال، مقابل پای دخترکی! هرزه، به اصرار و الحاح بوق می زند تا هرزگی کند!

 و یا رباخواری که یک دهه برای "امام حسین" موهومش شام نذری می دهد.

 و یا مداحی که بر سر مبلغ با هیئتی به توافق نمی رسد!

یا قاضی ای که رشوه می گیرد و پلیسی که "شیرینی" قبول می کند! و نانوایی که از سر و ته نان می زند.

 راننده تاکسی ای که بقیه پول مسافرش را کش می رود!، بقالی که ماست تاریخ مصرف گذشته قالب مشتری می کند، راننده اتوبوسی که بی هیچ پروایی رکیک ترین الفاظ را پیش روی زن و فرزند مردم بکار می برد و ...

 همان شهری که باید منتظر "پدیده عالم" و عزیزترین بندگان خداوند –مهدی موعود- باشد، به برکت صدا و سیمای مثلا اسلامیش، هفته ها انتظار "پدیده شاندیز" را  می کشد!


منبع: "رو به فردا"