جنگ نرم خیابونی تو آمل!


درباره جانستان کابلستان


عید امسال 4 تا کتاب خوندم: "جامعه شناسی 22 خرداد" پرویز امینیٰ "نان سال های جوانی" هاینریش بلٰ "بادبادک باز" خالد حسینی و "جانستان کابلستان" رضا امیرخانی که این آخریه محصول خواندن بادبادک باز بود که باعث شد تا به مطالعه چند تا کتاب درباره افغانستان ترغیب شم.

جدا از بادبادک باز که رمان فوق العاده ای بود و به عبارتی از جمله کتاب هایی بود که آدم بعد خوندنش کلی حسرت میخوره که چرا زودتر نخواندتشٰ کتاب امیرخانی بخصوص حرفهای سیاسی اش خیلی ذهنم رو به خودش مشغول کرد. غیر سیاسی کتاب که بی نظیر بود. شاید تمام حوادث جالبی که در طول این سفر چند روزه ارزش کتاب شدن داشته؛ به ده تا هم نرسه؛ اما نویسنده بقدری زیبا نوشت که خود من خیلی حیفم اومد که کتاب اینقدر زود تمام شد و اینکه مثلا کاش می شد امیر خانی تمام شهرهای افغانستان رو ببینه و دربارشون بنویسه.

 مخصوصا کنایه های نرم و غیرمستقیمی که به نیروهای آمریکایی حاضر در افغانستان می انداخت فوق العاده بود. راستش وقتی بادبادک باز رو میخوندم و اون زمینه سازی ظریفش برای توجیه حضور آمریکایی ها رو؛ علی الخصوص قسمت های مربوط به طالبان و جنایاتشون.. بعید میدونستم که نویسنده دیگه ای بتونه با همین ظرافت و بلکه بیشتر خلاف جهت اون رو بیان کنه. کاری که امیرخانی هنرمندانه از پسش براومد.

این از مطالب غیرسیاسیٰ اما به مطالب سیاسی کتاب که می رسیمٰ نوشته های امیرخانی برای من خیلی دلگیرکننده و ناامیدکننده بود

تمام مواضعی که امیرخانی یکسال پس از فتنه یعنی در سال 89 درباره جنبش سبز میاره فقط یه جمله هست و اونهم آبکی ترین و خنثی ترین جمله دنیا که هیچ وقت هم به کسی برنمیخوره: "از جهت مسائل اقتصادی با اونها اختلاف نظر دارم!!" (نقل به مضمون" اما از اونطرف الی ماشالله... از اینکه ولایت فقیه باید در رابطه با مردم تعریف بشه تا پرداختن به جزئی ترین مسائلی از این قبیل که اگر مدیران میانی نظام در آشوب های خیابانی پس از انتخابات از زنجیرچرخ و میله گرد! استفاده کنندٰ در حقیقت ماهیت مدرن انقلاب اسلامی رو زیر سوال بردن! یعنی از این طرف باید تا زنجیر چرخ و میله گرد ریز شد و از اون طرف صرفا اختلاف نظر در مسائل اقتصادی...

و این ها رو باید مقایسه کرد با مواضع فرهاد جعفری درست چند روز بعد انتخابات (البته اونهم با مبانی خودش) که باعث شد کلی از سبزها فحش بخوره و ایضا برگشت خوردن چندین نسخه از "کافه پیانو". خود امیرخانی در فصل اول کتاب(فتح دماوند) چند بار مینویسه در اون ایام هم سبزها هم مهرورزها بارها و بارها باهاش تماس میگرفتن و خواهان "اعلام موضع" میشدن. باید منصف بود! کدام نویسنده ای هست که بدش نیاد مرجع همه جور طیفی باشه و در عین حال فروش کتاب هاش هم ضربه نخوره؟! بگذریم که همین "اعلام موضع" هم در قسمتی از کتاب مسخره شده به نظرم.

 در فصل "انتخاباتیات" هم امیرخانی در تحلیل چرایی پیروزی باطنی ایران در انتخابات سه کشور افغانستانٰ عراق و لبنان علیرغم شکست ظاهری این موارد رو بیان می کنه: در انتخابات لبنان به پیروزی باطنی رسیدیم چراکه جبهه 14 مارس رو "کافر حربی" تلقی نکردیم. درباره انتخابات عراق هم علت پیروزی باطنی علیرغم شکست ظاهری اینطور بیان میشه: بهر رو بعد از انتخابات؛ علیرغم شکست؛ ایران توانست با حرکت سیاسی و "نزدیکی دوباره به همه گروه های متفرق"؛ نقش سازنده ای پیدا کند و عملا تشکیل دولت علاوی را متوقف کند. "این یعنی رفتار درست سیاسی. یعنی مراوده با همه طرفین درگیری انتخاباتی و عدم تفکیک شان به حق و باطل مطلق". اینها یعنی اینکه اگر نظام در انتخابات سال 88 دارای پیروزی ظاهری و شکست باطنی!! شد؛ به خاطر این بود که حق و باطل رو تفکیک کرد؛ یعنی اینکه در مسائل 88 یک طرف جبهه حق و یک طرف جبهه باطل نبود؛ و اینکه اساسا فتنه ای هم در کار نبود...

به این موارد باید اضافه کردٰ مطلب مربوط به تدبیر فرمانده نیروهای آمریکایی در منطقه در قبال تقلب انتخاباتی در انتخابات افغانستان رو.

توجیه سکوت در فتنه 88 بعد دو سال

از جرج کلونی تا رضا امیرخانی