نمیدونم سریال "روزهای اعتراض" که از جمله کارهای زیبا و ماندگار صدا و سیما بود رو دیدید یانه. روایت سالهای اول دهه سی و اوضاع سیاسی اجتماعی اون شهر "نفرین شده!

اوضاع سیاسی آمل و جنگ قدرتی که تو این شهر نسبتا کوچک وجود داره یه جورایی پهلو به پهلوی همون اوضاع سریال بالا میزنه تازه این جنگ قدرت جدای از مسئله وحشتناک طایفه گرایی اینجاست

نکته ی جالب اینه که دوستان مذهبی هم به مراتب بدتر درگیر این اختلافات هستن و اساسا توجهی ندارن که ته این مسائل میشه اینکه جناب یوسفیان میشه نماینده شهر "هزار سنگر".

"تیکه تیکه ات میکنن" "برجکتو میزنن" "کمتر از یه سال دیگه رفتنی میشی" "هر کس به آمل پشت کرد رشد کرد" "از سرنوشت ابراهیمیان و سردار میرشکار عبرت بگیر و برو"... اینها عین عباراتیه که بعضی از دوستان مطمئن من وقتی طرحمو براشون مطرح میکنم بهم میگن.

اما قضیه فرهنگ اساسا از مقوله ی این سیاست بازیها جداست...

پریروز برا کاری رفتم دفتر موتلفه آمل. دوستان در حال تدارک بسته های غذایی برا محرومان شهر بودن. اینجا همه چی فرق میکنه. حزب رو هم ایرانی اسلامی کردن!

بحمدلله این روزها بچه های ارزشی آملی دارن یکی یکی وبلاگ میزنن که اتفاق خیلی خوبیه. دوره ی 400 نفره آموزش وبلاگنویسی سپاه آمل هم تموم شد.

دو سال پیش چند روز بعد اردوی جنوب بسیج دانشگاه تهران خیلی خیلی اتفاقی همراه ابوالفضل و ابراهیمی دوباره رفتم جنوب. دهلاویه...یادش بخیر. تو همون سفر بود که با علی فرزین رفیق شدم. چه رفاقتی... چقدر دوستش دارم. بگذریم. مثلا قرار بود تا اول عید اونجا باشم اما قسمت نشد! و بعد شنیدن کلی ... از علی کوثری برگشتم. جالبه. هفته پیش که رفتم شهرک کلاهدوز همینطور که معطل بودم تا جلال خزرایی (خزرایی رو از روی عمد اینطور مینویسم همونطور که به یوسف عبدی میگم یوفص! دلیل بیماری نیست) به نگهبانی بزنگه و من برم داخل دوباره علی کوثری رو دیدم. متاهل شده ظاهرا. خلاصه اگه توفیق بشه زمان تحویل سال 90 شلمچه ایم

دوستانی که ارشد دادن چقدر مینالن؟

ظاهرا روزهای ابری آمل نمیخواد تموم شه...ملت موندن کی خونشونو بتکونن!

اسفند ماه ماست

عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست؟      عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است